-
دلتنگی
دوشنبه 25 آذرماه سال 1387 21:45
پدر، پدرآنشب اگر خوش خلوتی پیدا نمیکردی تو ای مادر اگر شوخ چشمیها نمیکردی تو هم ای آتش شهوت شرر برپا نمیکردی کنون من هم به دنیا بینشان بودم پدر، پدر آنشب خیانت کردهای شاید نمیدانی به دنیایم هدایت کردهای شاید نمیدانی از این بابت جنایت کردهای شاید نمیدانی پدر، پدرآنشب اگر خوش خلوتی پیدا نمیکردی تو ای مادر اگر...
-
فواید پاره اجر
جمعه 8 آذرماه سال 1387 11:36
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود باسرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت. ناگهان ازبین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد.پاره آجر به اتومبیل او برخوردکرد . مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دیدکه اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت و...
-
شام اخر
یکشنبه 26 آبانماه سال 1387 14:52
لئوناردو داوینچی هنگام کشیدن تابلوی شام آخر دچار مشکل بزرگی شد: میبایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا، از یاران مسیح که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر میکرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدلهای آرمانیش را پیدا کند. روزی در یک مراسم همسرایی، تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از آن جوانان همسرا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 آبانماه سال 1387 21:48
وقتی چشم امیدتان به خدا باشد. هیچ چیز انقدر عجیب نیست که راست نباشد. هیچ چیز انقدر عجیب نیست که ژیش نیاید و هیچ چیز انقد عجیب نیست که دیر نپاید.
-
سنگ تراش
پنجشنبه 18 مهرماه سال 1387 20:08
روزی، سنگتراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می کرد، از نزدیکی خانه بازرگـانی رد می شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو کرد که مانند بازرگان باشد. در یک لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد. تا مدت ها فکر...
-
تا کی دروغ
سهشنبه 9 مهرماه سال 1387 10:56
این یاداشت رو گذاشتم چون خیلی دیدم زنها میگند اقایون این هستند و اون هستند و...... و خیلی جاها هم دیدم اقایون میگند که خانمها این هستند و اون هستند و..... خیلی جاها هم جوابش رو نوشتم که بابا زن و مرد فرق نمیکنه هر کس بخاطر شرایطش و موقعیتش و دید اجتماعی میتونه دروغ بگه و یا کارهای ناجور بکنه.(زن و مرد نداره فقط مدلش...
-
راز حلقه ازدواج از زبان فروغ فرخزاد
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1387 10:17
دخترک خنده کنان گفت که چیست راز این حلقه ی زر راز این حلقه که انگشت مرا این چنین تنگ گرفته است به بر راز این حلقه که در چهره ی او، این همه تابش و رخشندگی است مرد حیران شد وگفت: حلقه ی خوشبختی است،حلقه ی زندگی است همه گفتند مبارک باشد، دخترک گفت : دریغا که مرا باز در معنی آن شک باشد سالها رفت و شبی زنی افسرده نظر کرد...
-
اثبات ساده وجود خدا
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1387 14:13
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند. وقتی به موضوع "خدا " رسیدند. آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد. مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟ آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود...
-
شوهر نمونه
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1387 20:54
تعدادی مرد در رخت کن یک باشگاه گلف هستند موبایل یکی از آنها زنگ می زند مردی گوشی را بر میدارد و روی اسپیکر می گذارد و شروع به صحبت می کند همه ساکت میشوند و به گفتگوی او با طرف مقابل گوش می دهند مرد: بله بفرمایید زن: سلام عزیزم منم باشگاه هستی؟ مرد:سلام بله باشگاه هستم زن: من الان توی فروشگاهم یک کت چرمی خیلی شیک دیدم...
-
گریه یا خنده۱
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1387 14:44
این دختر برفی ای دی کسی بود که همینجوری پیداش کرد در ضمن بگم این وبلاگ دومم هست اولی رو به کل پاک کردم اومد سراغ این و بقیه عمرم تو کار چت بودیم خیلی دوران خوبی بود ولی عمرم الکی تلف شد به هر حال از موضوع دور نشیم این دختر برفی اسمش زینب بود ولی من میگفتم سفید برفی چون هم اون راحت بود هم من مدتها با هم در تماس بودیم...
-
گریه یا خنده
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 21:50
بازم سلام امشب ۲بار اپ شدم این اقا امیر ما عشق الکی رو میگم ای بابا همین که این بغل لینکش کردم برام ۱ یادگاری گذاشت کارش وبلاگ برای قالب رفتم تو وبلاگش چون بعضی از دوستام گفتن قالب یه جوریه نمیدونم چه جوریه به هر حال گفتم سنگ مفت و گنجشک مفت رفتم خداییش وبلاگش باحال قشنگ مینویسه اقا امیر اومدی به ما سر زدی ببین چقدر...
-
تبریک
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 20:19
سلام امروز جواب دانشگاه ازاد تو سایت گذاشتن و با تمام این همه خوندن ها (اره جونه عمه ام) دامپزشکی قبول شدم و به جامه پزشکی تسلیت میگم چون من میخوام وارد صنف کاریشون بشم در اخر به خودم و کسانی که میخوان بروند دانشگاه ارزوی موفقیت میکنم( مُردم از بس از خودم تعریف کردم)
-
عشق۱
شنبه 9 شهریورماه سال 1387 22:00
عشق ((کبر ندارد .غرور ندارد)) عشق ازادی است. عشق هیچ منطقی را نمی شناسد.
-
عشق
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1387 19:19
عشق نه دادنی است و نه گرفتنی .عشق شریک شدنی است.
-
ازادی
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1387 13:34
تنها کسانی به ازادی رسیدهاند که درک درستی از اسارت خود داشته اند
-
خوشبختی
جمعه 1 شهریورماه سال 1387 17:49
خوشبختی میتواند مجموعه بدبختیهایی باشد که سرمان نیامده است
-
عشق را فروختند
یکشنبه 27 مردادماه سال 1387 15:21
روزی خبر رسید که جزیره به زودی به زیر آب خواهد رفت. همه ساکنین جزیره قایق هاشونو آماده کردند و از ان جزیره رفتند اما عشق میخواست تا لحظه ی آخر بماند چون او عاشق جزیره بود. وقتی جزیره به زیر آب فرو میرفت عشق از ثروت که با یک قایق باشکوه جزیره را ترک میکرد کمک خواست و به او گفت: "ایا میتونم باهات همسفر شم؟"...
-
جاده پر از گل
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1387 20:59
روزی « تنزن» و « اکیدو» با هم در راه پر از گل و لای می رفتند. باران شدیدی فرو می ریخت. در پیچ راه به دختر زیبایی برخوردند، با کیمونو و شالی از حریر. دختر در گل و لای نمی توانست از جاده عبور کند. تنزن بی درنگ به سویش رفت و گفت : - دختر، بیا . بغلش کرد و از جاده های پر آب ردش کرد . اکیدو تا رسیدنشان به معبدی که می بایست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 مردادماه سال 1387 23:58
لااقل یک نظر بدید که این مترسک دلش خوش باشه یک نفر مطلباشو میخونه
-
ارزو
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1387 20:20
دو چیز میتواند ادمی را از تحقق بخشیدن به رویاهایش باز دارد: این که تصور کند رویاها غیر ممکن هستند یا با یک گردش ناگهانی چرخ و فلک درست زمانی که انتظارش را ندارد .ببیند که تحقق انها ممکن شده است
-
سر در گمی
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1387 14:44
از کجا باید شروع کرد ؟چون همه فکر هایی که عجالتآ در کله ام می جوشد مال همین الان است. ساعت و دقیقه و تاریخ ندارد از زمانیکه همه روابط خودم با دیگران بریدهام می خواهم خودم را بهتر بشناسم. خوب بود می توانستم کاسه سر خودم را باز کنم و همه این توده ی نرم خاکستری پیچ در پیچ کله خودم را در اورده و بیندازم دور. بیندازم جلو...
-
نمی خواهم بمیرم
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1387 00:23
نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت؟کجا باید صدا سر داد؟ در زیر کدامین اسمان ، روی کدامین کوه؟ که در ذرات هستی ره برد طوفان این اندوه . که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد! کجا باید صدا سر داد؟ فضا خاموش و در گاه قضا دور است . زمین کر، اسمان کور است نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت؟ اگر زشت و اگر زیبا، اگر دون و اگر...
-
سوته دلان
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1387 00:22
دل سوخته تر از همه سوختگانم ازپراکنده رندان جهانم در دهنه بازیگری کهنه دنیا عشق است قمار و من بازیگر انم با انکه همه باخته در بازی عشقم بازنده ترین هست در این جمع نشانم ای عشق از تو زهر است به کامم دل سوخت تن سوخت من ماندمم و نامم عمریست که بازم و یک برد ندارم اما چه کنم عاشق این کهنه قمارم ای دوست مزن زخم زبان جای...
-
وقتی مردم
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1387 19:44
وقتی مردم روی قبرم ننویسید که بودم. وقتی مردم روی قبرم ننویسید : نه شعری نه شعاری. ننویسید که بودم از چه تباری وقتی مردن اخرین نقطه راهه نمی خواد سنگ روی قبرم بذارید.... وقتی هر اومدنی رفتنی داره نمی خواد گل روی قبرم بکارید ... خیلی وقتا پیش از این مرده بودم عمری دلمرده به سر برده بودم. بدون سنگ. بدون نام و نشون چوب...
-
غم بی هم زبانی
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1387 18:56
مرا در بیستون بر خاک بسپارید که تا شبها غم بی همزبانی را برای کوهکن گویم بگویم عاشقم بی همدمم دیوانه ام مستم نمی دانم کدامین حال و درد خویشتن گویم از ان گمگشته من هم نشانی ور ای قاصد که چون یعقوب نابینا سخن با پیرهن گویم تو می ایی به بالینم ولی اندم که در خاکم خوشامد گویمت اما در اغوش کفن گویم.
-
تنها
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1387 18:45
به پندار تو : جهانم زیباست جامه ام دیباست دیده ام بیناست زبانم گویاست قفسم هم طلاست بر این ارزد که دلم تنها ست؟
-
ابتدا
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1387 18:39
من نگویم بدرد دل من گوش کنید بهتر انست که این قصه فراموش کنید عاشقانرا بگذارید بنالند همه مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید