از کجا باید شروع کرد ؟چون همه فکر هایی که عجالتآ در کله ام می جوشد مال همین الان است. ساعت و دقیقه و تاریخ ندارد از زمانیکه همه روابط خودم با دیگران بریدهام می خواهم خودم را بهتر بشناسم. خوب بود می توانستم کاسه سر خودم را باز کنم و همه این توده ی نرم خاکستری پیچ در پیچ کله خودم را در اورده و بیندازم دور. بیندازم جلو سگ. در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره روح را اهسته در انزوا می خورد و می تراشد. |